آفرین به آفتاب

آفرین به آفتاب

شعر کودک و نوجوان
آفرین به آفتاب

آفرین به آفتاب

شعر کودک و نوجوان

سه شنبه هفدهم آذر ۱۳۸۸

مثل کف دست

  • برگ چناری
  • از شاخه افتاد
  • جاروی بابا
  • آن را به من داد

          • آن برگ رگ داشت
          • در پشت دستش
          • مثل پدر زخم
          • انگشت شستش

                  • با پنجه ی برگ
                  • برگی که زخم است
                  • من آشنایم
                  • مثل کف دست

چهارشنبه بیست و هفتم آبان ۱۳۸۸

پرنده و سوال

سرپرتده خورده

به میله قفس باز

برای او قفس هست

همیشه دردسر ساز

به خاطر صدایش

پرنده در قفس بود

به خاطر صدایش

بدون هم نفس بود

در قفس که باز است

پرنده بی خیال است

برای من همیشه

فقط همین سوال است

پنجشنبه چهاردهم آبان ۱۳۸۸

حلقه رندان !!!!

سلام

۸/۸/۸۸ روز خوبی برای من بود . دوستان طنزپرداز در ملایر مهمان ما بودند . حضرت ناصر فیض و حضر ات میرشکاک کمال شفیعی رحیم رسولی عباس صادقی و عبدالجواد موسوی . این دوستان که حلقه رندان را میچرخانند . به ملایر مشرف شدند تا مارا به فیض برسانند .

گر شبی باشد و در حلقه رندان باشی

می شود از سرشب تا به سحر خندیدن

از من چای خورتر یوسفعلی میرشکاک بود . برایشان آرزومند روزهای خوبم . جای شما خالی بود .

پنجشنبه سی ام مهر ۱۳۸۸

گنج کاغذی

چند خط منحنی
می کشم در دفترم
دفتر نقاشی ام
می شود تاج سرم
دفتر نقاشی ام
نقشه گنج من است
گرچه گنجم کاغذیست
حاصل رنج من است
هست تشویق پدر
بهترین استاد من
کشف شد با چند خط
گنج استعداد من

یکشنبه بیست و دوم شهریور ۱۳۸۸

سایه

صبح زود افتاب

سایه ی مرا

پیش روی خویش داشت

ظهر شدافتاب

سایه ی مرا

از سر زمین داغ بر نداشت

عصر شدافتاب

سایه ی مرا پشت سر گذاشت

یکشنبه دوازدهم مهر ۱۳۸۸

گنج کاغذی

چند خط منحنی
می کشم در دفترم
دفتر نقاشی ام
می شود تاج سرم
دفتر نقاشی ام
نقشه گنج من است
گرچه گنجم کاغذیست
حاصل رنج من است
هست تشویق پدر
بهترین استاد من
کشف شد با چند خط
گنج استعداد من

یکشنبه چهاردهم تیر ۱۳۸۸

دو تبریک به خودم

سلام

اواخرخرداد تهران بودم راستش شرمنده ی شما هستم که این روزها نمی توانم به وبتان سر بزنم. داشتم می گفتم تهران بودم . نمی پرسید برای چی؟ آن هم در این روزها که تهران رفتن درآن حال و هوا دل و جرأت می خواست! ولی اگر شما هم جای من باشید و کتابتان کتاب فصل شده باشد حتما عجله خواهید کرد.اما شلوغی سرم به خاطر این است که خداوند مهربان دختری به نام نیایش به ما هدیه کرده است.

با شعری جدید البته نه از مجموعه ی با دعای باران که کتاب فصل شد در خدمتتان هستم.

زنبور مثل شاعر

زنبور با خودش گفت

من شاعر بهارم

تا بوی گل نباشد

انگیزه ای ندارم .

با غنچه بود فامیل

با ساقه بود رو راست

از بس که داشت هر روز

با گل نشست و برخاست

زنبور مثل شاعر

دنبال یک غزل بود

گل را ردیف می کرد

انگیزه ا ش عسل بود.

شنبه نهم خرداد ۱۳۸۸

زنگ دینی و حساب

زنگ دینی هر کسی

دانش آموز خداست

روز و شب در امتحان

غرق در حال دعاست

ما مسلمانیم و او

ناجی کنکور ماست

معنی قرآن او

فارسی دستور ماست

نمره بالای ما

پنج و شش در بندگی است

نمره های ما کمند

باعث شرمندگی است

پنجشنبه بیست و چهارم اردیبهشت ۱۳۸۸

دختران پای کوه

روزهای روستا یادش به خیر

خانه ما روبروی کوه بود

جاده سبز کنار دهکده

در میان جنگلی انبوه بود

روزهای روستا یادش به خیر

کوه اسم کوچکش الوند بود

بین ما با دختران پای کوه

ارتباط ساده ی لبخند بود

روزهای روستا کم کم گذشت

چاه های آب بنزینی شدند

پای ما یک بار دیگر لنگ زد

زندگی ها مان پلاتینی شدند

پنجشنبه هفدهم اردیبهشت ۱۳۸۸

با دعای باران

با دعای باران

ریشه پر در آورد

دانه از دل خاک

زود سر درآورد

با دعای باران

رودخانه پر شد

گوش خیس ماهی

از ترانه پر شد

قطره قلقلک داد

پشت باممان را

آسمان در آورد

اشک ناودان را

پنجشنبه بیست و هفتم فروردین ۱۳۸۸

ابر ولگرد

اگرچه خواهر من پشت عقدش

هزار و سیصد و سی سکه دارد

ولی سقف اتاق جشن عقدش

همین امشب خیال چکه دارد

خدایا کاش امشب ابر ولگرد

هوایش خیس و بارانی نباشد

ببارد روی سقف سر شکسته

به شرط اینکه مهمانی نباشد

خدایا کاش در تقویم دیگر

بهار و فصل پاییزی نباشد

خدایا کاش دیگر هیچ ابری

به فکر آبروریزی نباشد.

شنبه سوم اسفند ۱۳۸۷

باران و کفش

باران

باران نوشته

برروی شیشه

یک جمله خیس

مثل همیشه

آن جمله را خواند

پروانه با دست

چون خط باران

خط بریل است

کفش

از دست کفشم

ناراحتم باز

می گیرد آرام

پای مرا گاز

باید بگیرم

یک عالمه بیست

اما به فکر

پایم کسی نیست

چهارشنبه بیست و پنجم دی ۱۳۸۷

با دعای باران

سلام

کتاب

با دعای باران

نام جدیدترین مجموعه شعر م می باشد که به تازگی توسط انتشارات مدرسه وارد بازار شده است .

این مجموعه که بازهم برای کودکان سروده شده دارای ۱۴ شعر است و تمام آنها به پرورش حس دینی در کودکان می پردازد .

تصویرهای این کتاب توسط گلنار ثروتیان صورت گرفته و .....

در این پست یکی از این شعرها را تقدیم می کنم .

چشمه با قل قل نوشت

«قل هو الله احد »

دانه ای از زیر سنگ

گفت« الله الصمد »

دانه بوی گل گرفت

زیر آن سنگ کبود

«لم یلد » تکرار شد

بر لب زاینده رود

هست قرآن چشمه ای

از خدای اطلسی

قل قل آن جاری است

در میان جز ء سی

جمعه پانزدهم آذر ۱۳۸۷

دیروز جلسه ی نقد و بررسی آخرین کتابم با موضو ع دفاع مقدس در همدان با حضور شاعران کودک و بزرگ سال برگزار شد.از دوستان خوبم محسن کریمی حامد محقق مهدی طراوتی و کرمی حمزه ای روستایی و... تشکر می کنم کتاب تا رادیو خبر داد مجمو عه ای است در حال و هوای دفاع مقدس راستش را بخواهید مدیر نقد میر هاشم میری بیشتر دلش می خواست جنگ راه بیندازد که ما از کتاب دفاع کردیم چه دفاع مقدسی آخر کسی نیست بگوید آقای میری شما چرا پایت را در کفش کودکان و نوجوانان می کنی آیا فکر نمی کنید این کفش به پای شما گشاد است؟یادم رفت از علی پاک نهاد تشکر کنم علی جان ممنونم.

..................................................................................................................................

و اما با دو شعر:

(شمع مداد)

می ریخت هر شب

شمع مدادم

عمر خودش را

پای سوادم

تکلیف شب را

می کرد روشن

از بین می رفت

تاریکی من

عمر مدادم

توی همین راه

هر لحظه می شد

کوتاه کوتاه.

............................................................................................................................

(خنده مثل یک اتو)

نوک سوزن رفته است

توی دست مادرم

می دوم از گوشه ای

پارچه می آورم

چند چین افتاده است

روی صاف صورتش

اخم مثل یک گره

در کلاف صورتش

با نگاهم خوب شد

مادرم از دست درد

خنده مثل یک اتو

صورتش را صاف کرد.

دوشنبه بیستم آبان ۱۳۸۷

سلام

مدتی درگیر چاپ و نشر مجموعه های تا زه ام بودم به همین دلیل از دیدار نامتان محروم ماندم

جدید ترین و کوتاه ترین شعرهایم را تقدیمتان می کنم

.................................................................................................................................

(چشمه)

چشمه لب تر کرد و گفت:

خویش را در من تماشا کن

چشمه را اشکم پریشان کرد

............................................................................................................

(زیر دست)

شاعری با زیر دستش تا نکرد

دفترش را بست

..........................................................................................................

(کلاه برداری)

می کند باد با تهی دستی

از مترسک کلاه برداری

سه شنبه شانزدهم مهر ۱۳۸۷

روز جهانی کودک

روز جهانی کودک مبارک

سلام دوستان خوبم . بیایید از امروز کمک کنیم به کودک بودن خودمان . مبادا از خودمان و کودکی مان فاصله بگیریم . در بزرگسالی هیچ خبری نیست . اگرچه خیلی از بزرگسالان کودکند . یادمان باشد اگر از کودکی فاصله بگیریم مجبوریم کفش بزرگ کیف بزرگ ماشین بزرگ خانه ای بزرگ و ااندیشه ای کوچک داشته باشیم . دنیا ازآن کودکان است . کسانی که می سازند و خراب می کنند . بدون هیچ واسطه ای آشتی می کنند . زیرا خاک بهار آنهاست .

یک خواهش :

بگذارید کودکانتان خودشان باشند . به فکر نمره های بیستشان نباشید . دم آنها را در بشقاب نگذارید . بگذارید راحت غذا بخورند . از آنها انتظار یک آدم بزرگ را نداشته باشید و آخر اینکه همه آدمهای خلاق باهوشند اما خیلی از باهوش ها خلاق نیستند . هوای کودکانتان را داشته باشید . نه در زمین خوردن بلکه در راه رفتن

یکشنبه سیزدهم مرداد ۱۳۸۷

یک سیب شیرین

مجموعه یک سیب شیرین عنوان آخرین مجموعه اشعار کودکانه ام می باشد که به همت انتشارات سوره مهر به بازار آمده . این مجموعه که برای گروه سنی الف و ب سروده شده شامل سیزده شعر است

شعر هندوانه را از همین مجموعه برای این پست انتخاب کرده ام :

هندوانه

دیروز می گفت

مامان به داداش

وقتی پدر نیست

جای پدر باش

امروز وقتی

آمد به خانه

زیر بغل داشت

یک هندوانه

چهارشنبه نوزدهم تیر ۱۳۸۷

درخت باردار

خانه شادمان است

باز هم بهار است

تک درخت خانه

باز باردار است

مثل یک جنینند

سیب های کالش

خواهرم به شوخی

گفت :« خوش به حالش

چند ماه دیگر

می رسد جنینش

سیب سرخ دارد

توی آستینش »

بند نافشان را

می برد خود باد

سیب دیگری از

دست شاخه افتاد

پنجشنبه شانزدهم خرداد ۱۳۸۷

از زمین تا آسمان

1

.

خدا را دعوت کنیم
خدا را دعوت کنیم
پدیدآورنده: غلامرضا بکتاش (شاعر)، فرح خالقی (تصویرگر)
ناشر: انجمن قرآن و نهج البلاغه استان مرکزی (ثقلین) - 14 اسفند، 1386
قیمت: 6000 ریال
این کتاب در حال حاضر در انبار موجود نیست.
2.
رونویسی از بهار
رونویسی از بهار
پدیدآورنده: شراره وظیفه شناس (ویراستار)، غلامرضا بکتاش (شاعر)، محمدمهدی طباطبائی (تصویرگر)
ناشر: کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان - 26 شهریور، 1386
قیمت: 12000 ریال
این کتاب در حال حاضر در انبار موجود نیست.
3.
آفرین به آفتاب،  مجموعه شعر
آفرین به آفتاب، مجموعه شعر
پدیدآورنده: غلامرضا بکتاش، سحر حقگو (مترجم)
ناشر: سوره مهر - 1382
قیمت: 5000 ریال
این کتاب از 1 فروشگاه قابل تهیه می باشد.
4.
از ماه باخبر باش
از ماه باخبر باش
پدیدآورنده: غلامرضا بکتاش، علی پاک نهاد (مترجم)
ناشر: عروج نور - 1383
قیمت: 5500 ریال
این کتاب در حال حاضر در انبار موجود نیست.

برخی از کتابهای منتشر شده ام که از سایت آدینه بوک

گرفته شده

-------------------------------------------------------------------------------

بچه ها بابای او هر روز صبح

یک هواپیمای شخصی می خرد

بچه ها بابای من یک خانه را

با موتورگازی به گردش می برد

بچه ها بابای او هر روز صبح

اسمان را اب و جارو می کند

بچه ها بابای من هر روز عصر

آشغال و برف پارو می کند

بچه ها بابای او اینروزها

در فضای آسمان وا مانده است

بچه ها بابای من با دست تنگ

زندگی را در زمین چرخانده است

دوست دارم بازهم اول شوم

هفته آینده در زنگ زبان

اززمین تا آسمان فرق من است

با ستاره دختر بهرام خان

سه شنبه بیست و چهارم اردیبهشت ۱۳۸۷

زنگ دینی

زنگ دینی هرکسی

دانش آموز خداست

روز و شب در امتحان

غرق در حال دعاست

ما مسلمانیم و او

ناجی کنکورماست

معنی قرآن او

فارسی دستور ماست

نمره بالای ما

پنج و شش در بندگی است

نمرهای ما کمند

باعث شرمندگی است