آفرین به آفتاب

آفرین به آفتاب

شعر کودک و نوجوان
آفرین به آفتاب

آفرین به آفتاب

شعر کودک و نوجوان

زنبور کارگر

از صبح تا غروب

زنبور کارگر

مشغول کار بود

در باغ نیشکر



آمد به خانه شب

با خنده ای عسل

لبخند او گرفت

فوری مرا بغل



مامان ملکه ای ست

چشم انتظار او

کندوی خانه هم

محصول کار او

سه شنبه یکم اردیبهشت ۱۳۹۴

مدال افتخار

پدر مویش سفید است

پدر مانند کوه است

نگاه قله دربرف

برایم با شکوه است

پدر از شانه هایش

مرابالا کشیده

پدر یک کوه پیر است

ولی حالا خمیده

اگر چه افتخاری

به جزبابا ندارم

فقط زیبنده ى اوست

مدال افتخارم 


شنبه بیست و دوم فروردین ۱۳۹۴

ماه و مادر من

هردو مثل همکار

ماه و مادر من

باوجود آ نهاست

شب همیشه روشن

من مریض مادر

شب مریض ماه است

رنگ من سفید است

رنگ شب سیاه است

ماه و مادر من

نیمه شب سرکار

ماه و مادر من

هردوتا پرستار

چهارشنبه بیست و هفتم اسفند ۱۳۹۳

فکر شکفتن

گلدان ذهنم

چشم انتظار است

فکر شکفتن

فکر بهار است

دیروز دیده

خواب جوانه

چرتش پریده

با این بهانه

اسفند امد

فرصت ندارم

باید کمی شعر

در آن بکارم

جمعه یکم اسفند ۱۳۹۳

حوضچه ی اکنون

لذت ببر از گنجشک

لذت ببر از میمون

از ابتنی کردن

در حوضچه ی اکنون

چهارشنبه یکم بهمن ۱۳۹۳

کنار حوض میدان

مجسمه نشسته

لبش کمی پریده

دلش کمی شکسته

مجسمه ندارد

دل و دماغ خنده

خدا کند بیاید

به دیدنش پرنده

دوشنبه یکم دی ۱۳۹۳

چکه یعنی سینی

خانه سر ما خورده

وضع هال او بد

کاش الان دکتر

پیش او می آمد

دکتر او ای کاش

مثل چسب و دارو

قیر و گونی می کرد

زخمهایی از او

خواهرم میگوید:

چکه یعنی سینی

خانه ی ما دارد

آبریزش بینی

شنبه یکم آذر ۱۳۹۳

مثل عروس

باز هم مهمان ماست

یک زن بسیار خوب

توی دست لاغرش

یک عصا از جنس چوب

حرفهایی می زند

پیرزن از جشن وعقد

از گُل و لبخند و نقل

سکه،سفره ،پول نقد

ماه آذر خواهرم

میشود ناز و ملوس

باز ماشین عمو

میشود مثل عروس

پنجشنبه یکم آبان ۱۳۹۳

ختم گل ختمی

دیروز بعد از ظهر

یک کار بد کردم

با کفشهای خود

گل را لگد کردم

ماندم سر خاکش

در باد پاییزی

با دانه ای خرما

با نقل گشنیزی

فصل بهار از نو

روییدنش حتمی ست

هر چند در پاییز

ختم گل ختمی ست

شنبه یکم شهریور ۱۳۹۳

ذکر مورچه

هیچ کس غیر از خدا

نیست فکر مورچه

بر لب خاموش سنگ

ریخت ذکر مورچه

صد گره از عنکبوت

چشم بسته کرده حل

بوی قرآن میدهد

اسم زنبور عسل

با تو روشن می شود

کوره راه مور ها

با تو شیرین میشود

وزوز زنبورها

پنجشنبه یکم اسفند ۱۳۹۲

1

بی عبور رفتگر

مشکلات کوچه حل نمی شود

رفتگر

شهردار شهر ماست!




2

از قفس شروع شد

آشنایی پرنده ها

جیک جیک جوجه ها ،صدای خنده ها

جدایی پرنده ها

سه شنبه یکم بهمن ۱۳۹۲

تن به صندلـــــــــــــــــــــــــــــــــــی شدن نداده ایم 

ایستاده ام

ایستاد ه ای

ایستاده ایم

جنگلیم

تن به صندلی شدن نداده ایم 


یکشنبه یکم دی ۱۳۹۲

اندیشه ی چکش



زد ضربه ی سختی

چکش به سر میخ

با ضربه ی چکش

شد مو به تنش سیخ

اندیشه ی چکش

کوبیدن میخ است

دلواپسی او

روئیدن میخ است

تا میخ نباشی

چکش نتواند..

با ضربه به مغزت

آواز بخواند 

جمعه یکم آذر ۱۳۹۲

هرار تا دانش اموز

ستاره ها

هزار تا دانش اموز

مبصراشون خورشید و ماه

حاضر و غایب میکنن شب و روز

نمره ی انضباطشون میشه بیست

ناظمشون

بجز خدا کسی نیست 

 

چهارشنبه یکم آبان ۱۳۹۲

فکر کهنه

فکر کهنه ای بود

توی مغز گردو

بوی کرم می داد

مغز کهنه ی او



نیست در سر او

فکر های تازه

کرم، مغز او را

کرده یک مغازه



فکر تازه یعنی

نو شدن شکفتن

فکر تازه یعنی

از جوانه گفتن 


چهارشنبه بیست و دوم آبان ۱۳۹۲

دلت سبز است مانند درختان

اگر خون درختان سرخ باشد.............. 

 

دوشنبه یکم مهر ۱۳۹۲

کارگردان جهان

فکر می کردم کلاغ

یک سیاهی لشگر است

در طبیعت جز کلاغ

هر کسی بازیگر است

ناگهان دیدم که او

گرم صحبت می شود

نقش منفی می شود

نقش مثبت می شود

می دهد گاهی به من

مغز گردو یادگار

بال در می آورم

با صدای قار قار

نقش او کمرنگ نیست

در طبیعت هیچگاه

کار گردان جهان

نه ندارد اشتباه 

شنبه دوم شهریور ۱۳۹۲

کنجکاوی های من

کودکی هایم گذشت

کودکی هایی که آه

با کمربند پدر

روزگارم شد سیاه


با کمربندی که داشت

زهر مثل نیش مار

چون کمربند پدر

بود قوم و خویش مار


کنجکاوی های من

کار دستم داده بود

اتفاقی مثل شعر

در دلم افتاده بود  

 

سه شنبه یکم مرداد ۱۳۹۲

لحظه های ماندگار

نقش بازی می کند

رود توی دره ها

ابر توی اسمان

موج روی صخره ها



با صدابرداری اش

ازتمام سوژه ها

دیدنی تر کرده است

جلوه های ویژه را



خوب دقت کن ببین

لحظه های آن بجاست

لحظه های ماندگار

کارگردانش خداست 

 

شنبه یکم تیر ۱۳۹۲

نام تو یک پرچم است


نام تو یک کوچه نیست

نام تو یک کشور است

مثل گل لاله ای

خون تو رنگین تر است

نام تو دار الفنون

نام تو تاریخ فین

نام تو یک پرچم است

بر سر این سرزمین

کشور ایران ماست

کشورمردان شیر

دررگ آن جاری است

خون امیر کبیر