آفرین به آفتاب

آفرین به آفتاب

شعر کودک و نوجوان
آفرین به آفتاب

آفرین به آفتاب

شعر کودک و نوجوان

چهارشنبه یکم خرداد ۱۳۹۲

مورچه زحمت کش است

مورچه با شاخکش

سخت درو می کند

لانه ی خود را پر از

گندم و جو می کند



مورچه انجام داد

کار خودش را خودش

گوشه ی انبار ریخت

بار خودش را خودش



مثل کشاورزها

مورچه زحمت کش است

جایزه ی زحمتش

چند عدد کشمش است 

 

یکشنبه یکم اردیبهشت ۱۳۹۲

پیشی و پرنده ها


قیچی

بگم پرنده هامون

با گربه مون چی کردند

سبیلای گربه را

یواشی قیچی کردند

گربه نمیره بالا

از دیوار صاف و راست

برای اینکه دیشب

جوجه کباب دلش خواست


عکس

پرنده ها دوس دارن

با گربه عکس بگیرن

عاشق گربه هستن

همه براش می میرن

از اون همه پرنده

تو عکس یادگاری

دستشو گربه انداخت

دور سر قناری


خواستگاری

گربه میخواست بگیره

پرنده ای با کاکل

رفته به خواستگاریش

با حلقه و دسته گل

جوجه برای گربه

جیک جیک جیکو میکنه

موی سر گربه رو

با پر اتو میکنه


عروسی

پرنده ها دعوتن

با گربمون عروسی

نوک میزنن به گربه

به جای دیده بوسی

گربه پرنده ها رو

دوس داره با نازشون

همیشه تو عروسی

میرقصه با سازشون

بالش

دوتا پرنده دارن

با پَر بالش میسازن

نقشه دارن می کشن

گربه رو دس بندازن

رو بالش گربه هست

عکس دوتا پرنده

گربه تو خواب میذاره

سر به سر پرنده


پرنده

پرنده رو گرفته

گربه میون مشتش

اونو فشارش میده

با چنگال درشتش

جوجه میگه:درسته

تو چنگ تو اسیرم

اگه منو ببخشی

ناخناتو میگیرم

خیال

پرنده ها میکنن

با دم گربه بازی

سربه سرش میذارن

میگن چه شیر نازی

گربه خیال میکنه

که راستکی یه شیره

داد میزنه بترسن

اما صداش میگیره 

پنجشنبه یکم فروردین ۱۳۹۲

دستمال خیس ابر

سلام

ریشه هایتان پر از ترنم بهار




باز دهقان بهار

بیل را برداشته

توی بشقاب زمین

دانه ها را کاشته



باز دهقان بهار

دانه ها را خاک کرد

دستمال خیس ابر

آسمان را پاک کرد

خود نمایی می کند

کوه با پیراهنش

رود چین انداخته

در کنار دامنش


گرد گیری کرده است

باد از فرش چمن

شیشه ها را شسته است

اسمان مانند من



سه شنبه یکم اسفند ۱۳۹۱

ادب آداب دارد

مدادم خوشنویس است.

و خطّش، قاب دارد.

برایم می نویسد:

ادب، آداب دارد.

همیشه در دلش داشت

هراسِ خوشنویسی

مدادم را نوشتم

کلاسِ خوشنویسی

جسارتهای او ساخت

از او فردی هنرمند

تراش من تراشید

از او مردی هنرمند.

 

یکشنبه یکم بهمن ۱۳۹۱

درخت پنبه

دوباره برف بارید

غروب شنبه

درخت سیب ما شد

درخت پنبه

تن درخت ما را

لباس پوشاند

درخت سیب ما را

یواش خواباند

درخت سیب ما شد

دوباره گرمش

پر از گل بنفشه ست

لحاف نرمش  

 

جمعه یکم دی ۱۳۹۱

یک قاچ هندوانه

یک قاچ هندوانه

شال برادرم را

انداخت دور گردن

با شال آبی اش شد

شکل برادر من

او جای چشم دارد

یک دکمه زنانه

لبخند او چه زیباست

با قاچ هندوانه

جای دماغ دارد

او یک هویج تازه

بابا دماغ اورا

آورده از مغازه

توی حیاط تنهاست

من می روم سراغش

اصلاً نمی شوم سیر

از خوردن دماغش  

پنجشنبه نهم آذر ۱۳۹۱

مثل یک درخت

مثل یک درخت

در کویر ظهر کربلا

ایستاده ای

سبز مانده ای

شکوفه داده ای

رود خانه ها

به خاطرت شهید میشوند

کربلاییان

باتو روسپید میشوند

سه شنبه شانزدهم آبان ۱۳۹۱

کلاغ میله میله

سلام

بالاخره مجموعه ی شعر کلاغ میله میله توسط انتشارات قو از زیر چاپ درامد

امیدوارم کودکان این سرزمین از خواندن و دیدنش لذت ببرند

زحمت تصاویر کتاب راسرکار خانم بیتا اقا جانی کشیده است

دوشنبه هشتم آبان ۱۳۹۱

بدم میاد از خودم

پرنده رو گرفتم

با فوت و فن و حیله

اسم منو گذاشتن

لانه ی میله میله

درد پر پرنده

ریخته توی وجودم

بدم میاد از خودم

کاشکی قفس نبودم

چهارشنبه سوم آبان ۱۳۹۱

دانه

دانه ای سرش به سنگ خورد

فکر کرد

ناگهان جوانه زد

شنبه یکم مهر ۱۳۹۱

دفتر مشقتان پر از لبخند

سلام امروز اول مهر ماه است

روزیست که من حال و هوای عجیبی پیدا میکنم

مهر حال مرا خوبتر میکند

خوش به حالتان که سیاه مشق هایتان تکلیف شب را روشن میکند



روزهایی که آرزو خانم

بهترین همکلاس مریم بود

مشقهای کلاس اول ما

قصه های امین و اکرم بود



روزهایی که همکلاسی ها

شعر و لبخند بخش می کردند

بوی زنگ بهار می امد

آب و آیینه پخش می کردند



سفره ی پاره ی کتابم را

واژه ی نان تازه پر می کرد

جیب پیراهن سفیدم را

دستهای مغازه پر میکرد



دوستان کلاس اول من

مریم و یاس وروشنک بودند

آشهایی لذیذ می پختند

دخترانی که با نمک بودند



کاش می شد دوباره می رفتیم

رشته و اش دوغ می خوردیم

رشته های خیال می پختیم

اشهای دروغ می خوردیم



مثل ان روزهای رنگارنگ

بچه ها کیفتان پر از آهنگ

دفتر مشقتان پر از لبخند

زنگ تفریحتان طلایی رنگ

سه شنبه هفتم شهریور ۱۳۹۱

یک مشت اچار

هم باغبانند

هم صافکارند

هر لحظه یک شغل

در دست دارند

هم جوشکارند

هم لوله گیرند

در نانوایی

فکر خمیرند

مثل مکانیک

پرکار پرکار

هستنند با هم

یک مشت آچار

انگشت هایم

ابزار هستند

وقتی که خوابم

بیکار هستند

یکشنبه یکم مرداد ۱۳۹۱

بوی گل پیچیده است


باز تابستان رسید

فصل زیبای سفر

فصل کار باغبان

فصل کار رفتگر

شهر زیبا می شود

با مسافرهای خوب

عده ای اهل شمال

عده ای اهل جنوب

شهرما یک میزبان

میزبانی مهربان

بوی گل پیچیده است

در خیابان های آن

جمعه دوم تیر ۱۳۹۱

مانند دیوار

بابای من است

آقای معمار

قد بلندش

مانند دیوار

خیلی بلند است

قدش ولی آه

لبخند او هست

کوتاه کوتاه

بی خنده یعنی

لبهای معمار

مثل شکافی

بر روی دیوار

دوشنبه هشتم خرداد ۱۳۹۱

سال گنجشک

قیل و قال گنجشک

شور و حال گنجشک

باز کرده از سر

کوه شال گنجشک

آسمان به خود زد

عطر بال گنجشک

شاخه گوش خم کرد

با سوال گنجشک

کاش سال میمون

بود سال گنجشک

سه شنبه دوازدهم اردیبهشت ۱۳۹۱

زیپ دهان


سر پر حرفی من

همه در اضطرابند

برای هر سوالم

نگاهی بی جوابند

مگر لب زیپ دارد

که من انرا ببندم

چرا باید نپرسم ؟

چرا باید نخندم؟

همه در اضطرابند

سر زیپ دهانم

سوالم گیر کرده

نمی چرخد زبانم

دوشنبه بیست و هشتم فروردین ۱۳۹۱

مانند انبر دست

در دستهای من

یک جعبه ابزار است

انگشت های من

مانند آچار است

این جعبه ی ابزار

دردست هرکس هست

انواع پیچ گوشتی

انواع انبر دست

پیچ و گره را زود

وا می کند دستم

مانند انبردست

با انبر شَستَم

سه شنبه یکم فروردین ۱۳۹۱

لحظه شکفتن

حال غنچه خوب است

لحظه ی شکفتن

مثل حال شاعر

وقت شعر گفتن

شنبه ششم اسفند ۱۳۹۰

نامه اعمال

نامه اعمال.....

سال نو تحویل شد

با صدای انفجار

آسمان آتش گرفت

در شب شعر بهار

منفجر شد ناگهان

تنگ ماهی های من

پخش شد توی اتاق

روسیاهی های من

با ترقه شد سیاه

باز هم امسال من

لکه لکه لکه است

نامه اعمال من

پنجشنبه ششم بهمن ۱۳۹۰

شعری که از دل طبیعت جوشیده است

شعری که از دل طبیعت جوشیده است

تعریف ادبیات کودکان با تعریف ادبیات به معنای عام تفاوتی ندارد، اما تفاوت نیازها و امکانات کودکان با بزرگسالان موجب می شود که از ادبیات کودکان انتظار بیشتری وجود داشته باشد،
شعری که از دل طبیعت جوشیده است
(نقدی بر مجموعه شعر «با دعای باران» سروده‌ی غلامرضا بکتاش)

عادله

شعری که از دل طبیعت جوشیده است

شعری که از دل طبیعت جوشیده است

(نقدی بر مجموعه شعر «با دعای باران» سروده‌ی غلامرضا بکتاش)

عادله خلیفی

تعریف ادبیات کودکان با تعریف ادبیات به معنای عام تفاوتی ندارد، اما تفاوت نیازها و امکانات کودکان با بزرگسالان موجب می شود که از ادبیات کودکان انتظار بیشتری وجود داشته باشد، چرا که برای انسانی کم تجربه به وجود می آید لذا باید عالی تر و سازنده تر باشد.

ادبیات برای لذت بردن است، برای غنی تر کردن زندگی شخصی و عمیق کردن بینش نسبت به ماهیت انسان و تجربه ی انسانی. ادبیات کشف می کند، بازآفرینی می کند و در جستجوی معناست و ادبیات کودکان بیشتر از هر ادبیاتی باید دارای این خصیصه ها باشد زیرا در دوران کودکی، کودکان بیش از هر دوره دیگر زندگی کشف می کنند، باز می آفرینند و به دنبال حقیقت و تجارب انسانی هستند. کودکان مینیاتور یا کوچک شده ی بزرگسالان نیستند بلکه افرادی هستند یگانه، مستقل و بی مانند که نیازها، امیال و استعدادهای خاص خود را دارند. پیاژه می گوید:" کودک جهان را تنها مشاهده و تقلید نمی کند، بلکه تفسیر می کند".

شعر کودک در سال های اخیر به نوآوری های جدید روی آورده است، تغییراتی شگرف در ذهن و زبان شاعران. این تحولات باعث می شود که شعر کودک هر چه بیشتر و سریعتر به شاخه ی مستقل در ادبیات ایران تبدیل شود. شاخه ای که برای خود ویژگی ها وشاخصه های مهمی را دارا می باشد. البته نمی توان کتمان کرد که در سال های اخیر منتقدان و ادیبان توجه بیشتری به شعر کودک داشته اند و آن را به عنوان بخش مهمی از ادبیات پذیرفته اند و این خود به رشد سریع این بخش مهم از ادبیات کودکان کمک بیشتری کره است.

تغییرات ایجاد شده در شعر کودک در دهه ی اخیر، هم در صنایع لفظی و معنوی و هم در مصنوعات بکر و جدید بوده است. به طوری که شعر این دوره را متمایز از دوره پیشین کرده است. البته ذکر این نکته ضروریست که شروع هر تحولی در هر دوره وابسته به زمینه ها و وبسترهای مناسب در دوره های پیشین آن است. زمینه هایی که باعث خلاقیت و رشد شعر در دوره های بعد از خود می شود.

اگینابارتو یکی از شاعران به نام روسی درباره شعر کودک می گوید: "باید اعتراف کنم که هرگز این احساس را نداشته ام که تنها برای کودکان می سرایم بلکه عقیده دارم که شعری که برای کودکان گفته می شود برای بزرگسالان هم هست. شعر برای کودکان درست مثل قصه های عامیانه دارای معنایی پنهان است که خوانندگان خردسال همیشه نمی توانند به آن پی برند. کودک بزرگ می شود و چون شعرهایی که در حافظه او نقش بسته است دوباره به یادش می آید همواره آن را به نوعی دیگر می فهمد. پس باید در شعر مایه ای برای اندیشیدن وجود داشته باشد. در صنایع لفظی است که کودک ویزگی ها و ریزه کاری های زبان مادری خود را می شناسد و موسیقی و آن چیزی که زبان شناسان روح می خوانند، درک می کند". هم چنین با روزنبرگ تاکید می کند:" بهترین شعرهای کودکان، شعرهایی هستند که در سراسر زندگی با شما همراه است و پا به پای شما رشد می کند. پس شعر باید پر طنین، استادانه، زهرآلود و هیجان انگیز باشد".

با توجه به این مقدمه، این مقاله قصد دارد تا یکی از برجسته ترین مجموعه های عری در دهه ی اخیر را بررسی کند. نقدی که بیشتر در جستجوی نقاط قوت اثر است تا با تجزیه و تحلیل آن اولاً ساختار و معنی آن را روشن کندو ثانیاً قوانینی را که باعث اعتلای آن شده است، توضیح دهد. مجموعه ی مورد نقد، کتاب" با دعای باران" سروده ی غلامرضا بکتاش است. یکی از شاعرانی که در دهه ی اخیر نوآوری های عمده ای را در شعر کودک ایجاد کرده و به جرات می توان گفت که جریان جدیدی را در شعر کودک به راه انداخته است و یکی از خلاقترین شاعران کودک است. شاعری که برگزیده ی دودوره جشنواره شعر مطبوعانت، کتاب سال مطبوعات، کتاب فصل و برگزیده شعر فجر و. . . بوده است.

این کتاب شامل چهار ده شعر در قالب های سه پاره، چهارپاره و پنج پاره برای گروه سنی"ج و د" است، که توسط انتشارات مدرسه و با تصویرگری گاناز ثروتیان به چاپ رسیده است. این کتاب جایزه کتاب فصل را هم به خود اختصاص داده است. (البته در ابتدا لازم به ذکر است که این مجموعه برای دوره ی ابتدایی مناسب تر است).

با دعای باران یک مجموعه از شعرهای مذهبی است که با مجموعه های مذهبی پیش از خود در نوع نگاه و به کار بردن صنایع شعری و پرورش حس دینی با روش غیرمستقیم تفاوت عمده ای دارد. شعرهایی درباره ی خدا، قرآن، دعا، قیامت، ایمان، اذان و . . .تنوع موضوعات مذهبی در این کتاب نه تنها آن را دشوار نکرده است بلکه جذابیت آن را دو چندان ساخته است. ( در ابتدای این نقد باید این مطلب را بگویم که نقد این کتاب برپایه تحقیق میدانی هم هست. چون به نظر نگارنده، شعر کودک ابتدا باید توسط مخاطب آن نقد شود).

شعر اول با عنوان چشمه ی قرآن که یکی از بهترین شعرهای کتاب است، در نگاه بدیع و تازه و به کار بردن صنایع شعری از بهترین شعرهای کودک محسوب می شود.

چشمه با قل‌قل نوشت:


"قل هو الله احد"

دانه ای از زیر سنگ

گفت:" الله الصمد"

دانه بوی گل گرفت

زیر آن سنگ کبود

" لم یلد" تکرار شد

بر لب زاینده رود

هست قرآن چشمه ای

از خدای اطلسی

قل قل آن جاری است

در میان جزء سی

جوشیدن چشمه با صدای قل قل و هم معنا بودن آن در "گفتن" یکتایی خداوند، بی ینازی خدا و نیازمندی همه موجودات با زیر سنگ بودن دست دانه، گل دادن دانه بعد از ذکر خدا و ترتیب زیبای بوی گل. تقابل زاینده رود با ترکیب" لم یلد"(زاییده نشده) چشمه بودن قرآن به خاطر جوشش دائمی آن (پایداری آن در تمام دوران ها) و ارتباط صدای قل قل چشمه با قرآن به خاطر چهار سوره ای که در جزء سی با کلمه قل شروع می شود.تنها این شعر می تواند نمونه بسیار زیبایی از یک نگاه تازه به شعر کودک باشد. نگاهی که می تواند در آینده از پرداختن مستقیم به مسائل مذهبی جلوگیری کند و حس دینی کودکانمان را هر چه زیباتر پرورش دهد و به نوبه خود از دلزدگی و تکرار بکاهد. باز در اینجا جمله آن شاعر را به یاد می آوریم که بهترین شعرهای کودکان، شعرهای یاست که پابه پای آنها رشد کند و پر طنین و استادانه باشد.


شعر بادبادک دل:

دوباره بادبادک

سرنخی که از من

خدا کند دل من

به یاد باد افتاد

کشیده تا به بالا

همیشه اصل باشد

نخی بلند او را

دوباره وصل کرده

خطوط ارتباطش

به آسمان فرستاد

زمین و آسمان را

همیشه وصل باشد


این شعر، درباره بادباکی است که به اسمان می رود و با نخ خود که به دست کودک است زمین و آسمان را به هم می دوزد و دل کودک را به خدا(خطوط ارتباط با نخ بادبادک) پیوند می دهد. (این شعر شاید یادآور خاطرات کودکی خیلی از ما باشد که با لیوان های پلاستکی و نخ برای خودمان تلفن می ساختیم).البته اصل بودن دل در بند آخر شعر خیلی کاربرد پرمعنایی ندارد و به نظر می رسد برای درست کردن قافیه با کلمه ی وصل انتخاب شده است.


در شعر:

اولین پیامبر

دومین پیامبر

آخرین پیامبر

آخرین پیامبر

در میان باغ ما

در میان باغ ما

در میان باغ ما

در میان باغ ما

آب و خاک و دانه بود

حضرت جوانه بود

فکر می کنید کیست؟

یک گل محمدی است


اولین باری است که شاعری کلمه ی حضرت را برای یک جوانه به کار می برد و آن را پیامبر و یا بهتر است بگوییم پیام آور خدا می داند. برای کودکان مهم است که بدانند تمام آفریده ها می توانند پیام آور خدا باشند و این موضوع به زیبایی در شعر حضرت جوانه بیان شده است. تکرار در این شعر نه تنها از زیبایی آن نمی کاهد بلکه سادگی و روانی آن باعث پایداری شعر در ذهن کودکان می شود. بند پایانی شعر ابهام به جایی بین کلمه ی آخرین پیامبر و گل محمدی دارد.


شعر" ای خدای مهربان" با یک بند ساده آغاز می شود:

ای خدای خوب ما

ای خدای بچه ها

ای خدای مهربان

ای خدای غنچه ها

ولی بندهای بعدی شعر، آن را به اوج می رساند. تشبیه شاخ و برگ درخت به زنبیل به خاطر کنگره دار بودن آن و یا پربودنش از سیب: " می گذاری سیب را/ توی زنبیل درخت"، تشبیه میوه دادن درخت به سخن گفتن خدا:" حرف شیرین می زنی/ از میان چوب سخت". تشبیه غنچه به لب و گل دادن آن به خندیدن و گل دادن نام خدا بر لب غنچه همزمان با باز شدنش و ایهام در عبارت نام تو گل می کند:" می گذاری خنده را/ در دهان غنچه ها/ نام تو گل می کند/ بر زبان غنچهها". این تشبیه ها شاید اولین با نباشد که در شعر کودک به کار رفته ولی تشبیه سخن گفتن خدا با باز شدن غنچه و میوه دادن درخت، با اولی است که در شعر کودک دیده می شود. (پرورش حس دینی به روش غیر مستقیم)

شعر" مثل آفتاب"، شعر خوبی است ولی در مقایسه با سایر اشعار کتاب از قوت کمتری برخوردار است. مثلا در بند سوم شعر کلمه ی نقطه چین ابهام دارد و به راحتی نمی توان به معنای آن پی برد: "آفریده ای/ چند نقطه چین/ گل کشیده ای/ چند نقطه چین" یکی معنای نقطه چین و دیگری معنای بی نهایت . می توان نقطه چین اول را به خط مورچه روی سنگ(بند دوم) هم ارتباط داد:" آفریده ای/ چشمه و درخت/خط مورچه/ روی سنگ سخت" و نقطه چین دوم را به پرچم گل و چین گلبرگ ها هم مرتبط دانست. در بند آخر شاعر از دیده شدن خدا از صبح تا غوب سخن می گوید که با توجه به تشبیه خدا به آفتاب(الله نور السموات و الارض)ترکیب مناسبی است:

دیده می شوی

صبح تا غروب

مثل آفتاب

ای خدای خوب

شعر" وام " هم قوت کمتری نسبت به باقی اشعار دارد، یک تشبیه در اشک به ستاره در بند دوم :" دوباره مادر من/ به فکر راه چاره/ شب است و چشم خیس/ پر از گل ستاره " آوردن فعل مخاطب" کمک کن" بدون وجود فاعل مناسب با آن بند پایانی را کمی مبهم می کند: " به جز خدا کسی نیست/ جواب سلام گیرد/ به مادرم کمک کن/ که از تو وام گیرد".

کارنامه یکی از متمایزترین شعرهای این کتاب است. هم در تازگی قالب(سه پاره با قافیه در خط اول و سوم هر بند) و هم در ایهام گونه بودن کل شعر. با توجه به سابقه ی شاعر در به کار بردن ایهام، این بار تمامی شعر را می توان به دوصورت معنا کرد. از ابتدا هم در معنای امتحان و کارنامه ی این دنیا و هم در معنای امتحان و کارنامه ی آخرت:

زنگ دینی و حساب

فصل نمره چینی است

ای خدای مهربان

هر چه خواستم بده

نمره های من ضعیف

امتحان اولم

فصل دینی و حساب

کارنامه ی مرا

بی حساب و بی کتاب

امتحان دینی است

روزهای امتحان

دست راستم بده


شعر " ناگهان خدا" مانند شعر " ای خدای مهربان" تشبیهات زیبایی دارد. سروده شدن در قلب کوه، خندیدن خاک و گل دادنش و . . .


کوه اولش

صخره اولش

خاک اولش

آدم اولش

مهربان نبود

سایبان نداشت

خنده ای نداشت

هم زبان نداشت

ناگهان خدا

ناگهان خدا

ناگهان خدا

ناگهان خدا

توی قلب او

پیش پای او

توی دست او

در دهان او

رود را سرود

یک درخت کاشت

لاله ای گذاشت

حرف را گذاشت


ایمان خاک گلدان با فضایی ساده از کاشته شدن یک شاخه ی شمعدانی آغاز می شود:


یک شاخه شمعدانی

تا این که صبح دیروز

وقتی که شمعدانی

بابا برای من کاشت

گلدان ما ترک خورد

امروز صبح جان داد

آن شاخه توی گلدان

گلبرگ شمعدانی

خاک سیاه گلدان

اهسته قد برافراشت

فصل بهار پژمرد

قلب مرا تکان داد


ولی بند پایانی شعر زیبایی خیره کننده ای به تمام آن می بخشد. ایهام ظریف کلمه ی شیطان در ترکیب " کرم شیطان" در معنای بازیگوش با کرم و در معنای شیطان گمراه کننده با کلمه ی ایمان. هم چنین با پر معنای ضعیف ایمان با رخنه کردن کرم شیطان در درون خاک انسان: " سوراخ کردن آن را/ یک بچه کرم شیطان/ زیرا ضعیف بوده/ ایمان خاک گلدان".

شعر" سلام خدا" لطیف و ساده است. خدا با باران سلامش را به شهر و روستا می رساند، بر سنگ ها و با چشمه تا فرسنگ ها می نویسد تا اینکه دل دریا از قطرات باران، غرق سلام و رحمت خدا می شود:


باران، سلام خدا را

نهری، سلام خدا را

وقتی خدا قطره ها را

بر سنگ ها می نویسد

تا روستا می کشاند

با رودها داد پیوند

چشمه، سلام خدا را

رودی، سلام خدا را

دریا دل آبی اش شد

فرسنگ ها می نویسد

تا شهرها می رساند

غرق سلام خداوند


ختم گل ختمی شعری درباره ی قیامت و معاد است. گل ختمی(هوشمندی در انتخاب نام گل) در پاییز از بین می رود و در بهار می روید.(مرگ انسان و زنده شدنش در قیامت):


دیروز بعد از ظهر

ماندم سرخاکش

فصل بهار از نو

یک کار بد کردم

در باد پاییزی

روییدنش حتمی است

با کفش های خود

با دانه یخرما

هر چند در پاییز

گل را لگد کردم

با نقل گشنیزی

ختم گل ختمی است


در شعر "عطر یاکریم" چشمه نماز می خواند، دانه ای در آبش وضو می گیرد و جوانه می زند، یا کریم که هم نام خداست ذکر خدا را می گوید و رو به قبله هنگام اذان به سوی خدا می پرد:


درمیان کوه ها

دانه ای وضو گرفت

یا کریم منتظر

موقع اذان پرید

قلب صخره ای شکست

ناگهان جوانه زد

در میان شاخه ها

عطر یا کریم او

چشمه ای نماز خواند

گرد راه را تکاند

رو به قبله ایستاد

در میان حرف باد


شعر " ماهی" به دنبال آشنا کردن کودکان با مفهوم مرگبه روشی ساده و غیر مستقیم است. شعر ظاهر غمناکی ندارد و سعی می کند تا مفهوم مرگ را هر چه ساده تر و قابل فهم تر برای کودک توضیح دهد.مرگ ماهی به وسیله ی گربه(عزرائیل). خواندن آیه ای برای ماهی(خواندن قرآن برای مرده)خاک کردن آن و در پایان، کشیدن ماهی در دفتر نقاشی که به نوعی همان مفهوم معاد و ودوباره زنده شدن است:

گربه ای با چنگش

روی پایم او را

خاک کردم او را

می کشم در دفتر

تنگ ما را انداخت

یک وری خواباندم

در میان گلدان

شکل او را گاهی

ماهی من از ترس

من برای روحش

مانده جایش خالی

می خورد سر فورا

روی قالی جان باخت

آیه ای هم خواندم

در دل تنگ الان

روی کاغذ ماهی


شعر پایانی کتاب " با دعای بارانی" است که نام مجموعه هم از آن گرفته شده است. این شعر به کودک می گوید، دعا مانند بارانی است که همه چیز زا زنده و سبز می کند. با دعای باران ریشه جوانه می دهد(ایهام در فعل پر درآوردن، در معنای خوشحالی و دیگری تشبیه آن به برگ هنگام جوانه زدن) رودخانه پر می شود و گوش ماهی هم از ترانه ی خدا (باران ) پر می شود:

با دعای باران

با دعای باران

قطره قلقلک داد

ریشه پر درآورد

رودخانه پر شد

پشت باممان را

دانه از دل خاک

گوش خیس ماهی

آسمان درآورد

زود سر درآورد

از ترانه پر شد

اشک ناودان را


منابع:

ادبیات کودک و نوجان: بنفشه حجازی

بنیادهای ادبیات کودک: کمال پولادی

روش شناسی نقد ادبیات کودکان: محمد هادی محمدی

ادبیات کودکان ونوجوانان: محمد گودرزی دهریزی

معصومیت و تجربه: مرتضی خسرو نژاد

خلیفی    
ادامه مطلب ...