آفرین به آفتاب

آفرین به آفتاب

شعر کودک و نوجوان
آفرین به آفتاب

آفرین به آفتاب

شعر کودک و نوجوان

دوشنبه سوم بهمن ۱۳۹۰

لواش ماه

سفره نان نداشت

ناگهان خدا

در شبی سیاه

نان تازه پخت

در تنور شب

با خمیر ماه

نیمه های شب

شد خمیر ماه

مثل یک لواش

گاز می زند

از لواش ماه

آسمانخراش

یکشنبه چهارم دی ۱۳۹۰

درخت کاج

هر روز می روم

پای درخت کاج

دارد به یکنفر

شاگرد احتیاج

پای درخت کاج

خیاطی من است

برگ درخت کاج

مانند سوزن است

آه ای درخت کاج

دستم به دامنت

نخ رد نمیشود

از توی سوزنت

یکشنبه سیزدهم آذر ۱۳۹۰

رود خانه به خاطرت

مثل یک درخت

در کویر ظهر کربلا

ایستاده ای

سبز مانده ای

شکوفه داده ای

رود خانه ها

به خاطرت شهید میشوند

کربلاییان

باتو روسپید میشوند

پنجشنبه پنجم آبان ۱۳۹۰

لحظه شکفتن

غنچه مثل شاعر

از خیال پر بود

ذهن نازک او

از سوال پر بود

طبع غنچه گل کرد

وقت شعر گفتن

عطر غنچه شد پخش

لحظه شکفتن

بلبل از تعجب

باز شد دهانش

شعر غنچه گل کرد

بر نوک زبانش

پنجشنبه چهاردهم مهر ۱۳۹۰

زنبور مثل شاعر

زنبور با خودش گفت

من شاعر بهارم

تا بوی گل نباشد

انگیزه ای ندارم .

با غنچه بود فامیل

با ساقه بود رو راست

از بس که داشت هر روز

با گل نشست و برخاست

زنبور مثل شاعر

دنبال یک غزل بود

گل را ردیف می کرد

انگیزه ا ش عسل بود.

سه شنبه هشتم شهریور ۱۳۹۰

«با سلام . متن زیر نقد کتاب رونویسی از بهار می باشد . این کتاب در سال ۱۳۸۶ برگزیده کتاب سال مطبوعات شد . منتقد میثم متاجی است که برگزیده نقد کتاب مربیان کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان شده است »:

ronevisi-az-bahar


نقد کتاب

رونویسی از بهار» عنوان کتاب شعری است از غلامرضا بکتاش که توسط انتشارات کانون وارد قفسه های کتاب شد. این کتاب دوازده عنوان شعر دارد که هر کدام دارای فضای مخصوص به خود است. شعر اول کتاب را با هم می خوانیم:

رونویسی کرده است
کوه یخ از آفتاب
چشمه ای را با شتاب

رونویسی کرده است
خاک از دست بهار
دانه ها را چند بار

رونویسی کرده است
برکه ای از آسمان
ماه را مانند نان

رونویسی می کنم
مثل کوه و خاک و آب
از کتاب آفتاب .

این شعر پر از چیزهایی است که در طبیعت می بینیم. چیزهایی مثل: آفتاب، چشمه، کوه، خاک و آب و … شاعر با آوردن عناصر طبیعت، خواننده ی خود را دعوت می کند تا به طبیعت نگاهی تازه داشته باشد و اگر در شهر یا خانه های آپارتمانی زندگی می کند با خواندن شعرش لحظه هایی یاد طبیعت در خیال اش، زنده شود . اسم شعر رونویسی از بهار است و شاعر همه چیزهایی که از طبیعت انتخاب می کند حال و هوای بهار دارند و سرشار از رشد و طراوت هستند. نگاه به طبیعت را در شعری دیگر از همین کتاب با عنوان «آسمان لک لکی » هم می توان دید. شعر را با هم می خوانیم:

چند تا گنجشک بود
پنج شش تا هم کلاغ
آسمان لک لکی
از پرستو،ابر،زاغ

روشنایی بخش ده
گرچه نور ماه بود
آرزوی اهل ده
برق و نیروگاه بود

شد صنوبر تیر برق
قصه اش کوتاه شد
برق آمد توی ده
بیشه نیروگاه شد.

در این شعر هم شاعر از روستایی برای ما می گوید که اهالی اش برای روشنایی دوست دارند برق در خانه هایشان باشد؛ اما برای آوردن برق باید نیروگاه، ساخته شود و برای ساخته شدن نیروگاه هم درخت ها یی مثل صنوبر باید بریده شوند. در نهایت هم درخت ها بریده می شوند و نیروگاه ساخته می شود. در این شعر طبیعت در مقابل خواسته های اهالی و نیروگاه شکست می خورد و درخت هایش بریده می شوند و بیشه تبدیل به نیروگاه می شود.

شعری دیگر از این کتاب:
باز در دل کوه
چشمه باز کرده
یک حساب جاری

در مسیر خیس اش
پای دانه ای را
کرده آبیاری

دانه در دل کوه
با حساب چشمه
خوشه می شود باز

چند دانه گندم
توی مشت خوشه
می شود پس انداز

اگر کمی به این شعر دقت کنیم، متوجه می شویم که شاعر از چشمه جور دیگری استفاده کرده است. او حرکت چشمه در دل کوه و باز کردن مسیر را به باز کردن حسابی که در بانک باز می کنند، تشبیه کرده و از کلمه جاری که کلمه ایی مشترک بین جاری بودن آب چشمه و حساب در بانک است، استفاده می کند. اما نکته مهم آن است که شاعر تلاش دارد تا به پدیده های اطرافش طوری نگاه کند که تا حالا هیچ شاعری نگاه نکرده است. او از کلمه های کاملاً آشنا استفاده می کند، کلمه هایی که همه ی ما می شناسیم؛ اما وقتی همین کلمه های آشنا را کنار هم قرار می دهد، صفت هایی که هر کدام دارند را دیگری می دهد و باعث می شود تا خوشه بتواند پس انداز کند.

اما شعر دیگر:

افتاد بر خاک
یک تانک دشمن
با پاتک تو

گل کاشت آن روز
در خاک ایران
نارنجک تو

شاید اگر من
جای تو بودم
ترسیده بودم

ای کاش من هم
اندازه تو
فهمیده بودم.

نقد کتاب

رونویسی از بهار» عنوان کتاب شعری است از غلامرضا بکتاش که توسط انتشارات کانون وارد قفسه های کتاب شد. این کتاب دوازده عنوان شعر دارد که هر کدام دارای فضای مخصوص به خود است. شعر اول کتاب را با هم می خوانیم:

رونویسی کرده است
کوه یخ از آفتاب
چشمه ای را با شتاب

رونویسی کرده است
خاک از دست بهار
دانه ها را چند بار

رونویسی کرده است
برکه ای از آسمان
ماه را مانند نان

رونویسی می کنم
مثل کوه و خاک و آب
از کتاب آفتاب .

این شعر پر از چیزهایی است که در طبیعت می بینیم. چیزهایی مثل: آفتاب، چشمه، کوه، خاک و آب و … شاعر با آوردن عناصر طبیعت، خواننده ی خود را دعوت می کند تا به طبیعت نگاهی تازه داشته باشد و اگر در شهر یا خانه های آپارتمانی زندگی می کند با خواندن شعرش لحظه هایی یاد طبیعت در خیال اش، زنده شود . اسم شعر رونویسی از بهار است و شاعر همه چیزهایی که از طبیعت انتخاب می کند حال و هوای بهار دارند و سرشار از رشد و طراوت هستند. نگاه به طبیعت را در شعری دیگر از همین کتاب با عنوان «آسمان لک لکی » هم می توان دید. شعر را با هم می خوانیم:

چند تا گنجشک بود
پنج شش تا هم کلاغ
آسمان لک لکی
از پرستو،ابر،زاغ

روشنایی بخش ده
گرچه نور ماه بود
آرزوی اهل ده
برق و نیروگاه بود

شد صنوبر تیر برق
قصه اش کوتاه شد
برق آمد توی ده
بیشه نیروگاه شد.

در این شعر هم شاعر از روستایی برای ما می گوید که اهالی اش برای روشنایی دوست دارند برق در خانه هایشان باشد؛ اما برای آوردن برق باید نیروگاه، ساخته شود و برای ساخته شدن نیروگاه هم درخت ها یی مثل صنوبر باید بریده شوند. در نهایت هم درخت ها بریده می شوند و نیروگاه ساخته می شود. در این شعر طبیعت در مقابل خواسته های اهالی و نیروگاه شکست می خورد و درخت هایش بریده می شوند و بیشه تبدیل به نیروگاه می شود.

شعری دیگر از این کتاب:
باز در دل کوه
چشمه باز کرده
یک حساب جاری

در مسیر خیس اش
پای دانه ای را
کرده آبیاری

دانه در دل کوه
با حساب چشمه
خوشه می شود باز

چند دانه گندم
توی مشت خوشه
می شود پس انداز

اگر کمی به این شعر دقت کنیم، متوجه می شویم که شاعر از چشمه جور دیگری استفاده کرده است. او حرکت چشمه در دل کوه و باز کردن مسیر را به باز کردن حسابی که در بانک باز می کنند، تشبیه کرده و از کلمه جاری که کلمه ایی مشترک بین جاری بودن آب چشمه و حساب در بانک است، استفاده می کند. اما نکته مهم آن است که شاعر تلاش دارد تا به پدیده های اطرافش طوری نگاه کند که تا حالا هیچ شاعری نگاه نکرده است. او از کلمه های کاملاً آشنا استفاده می کند، کلمه هایی که همه ی ما می شناسیم؛ اما وقتی همین کلمه های آشنا را کنار هم قرار می دهد، صفت هایی که هر کدام دارند را دیگری می دهد و باعث می شود تا خوشه بتواند پس انداز کند.

اما شعر دیگر:

افتاد بر خاک
یک تانک دشمن
با پاتک تو

گل کاشت آن روز
در خاک ایران
نارنجک تو

شاید اگر من
جای تو بودم
ترسیده بودم

ای کاش من هم
اندازه تو
فهمیده بودم.

پنجشنبه سوم شهریور ۱۳۹۰

گنج کاغذی

چند خط منحنی
می کشم در دفترم
دفتر نقاشی ام
می شود تاج سرم
دفتر نقاشی ام
نقشه گنج من است
گرچه گنجم کاغذیست
حاصل رنج من است
هست تشویق پدر
بهترین استاد من
کشف شد با چند خط
گنج استعداد من

یکشنبه دوم مرداد ۱۳۹۰

ساختن با واژه ها


باز راه افتاده است

کار من با یک مداد

هیچ کس قد درخت

مطلبی یادم نداد



جامداد کوچکم

جعبه ابزار من است

ساختن با واژه ها

روز و شب کار من است


در میان جعبه ام

پیچ و انبردست نیست

کنجکاوی کن بگو :

کار من در خانه چیست ؟

پنجشنبه شانزدهم تیر ۱۳۹۰

کشف یک جوانه

کمک کن مثل یک ابر

به استعداد دانه

کمک کن مثل باران

به کشف یک جوانه

یکشنبه بیست و نهم خرداد ۱۳۹۰

صورت ما سوره ای ست

صورت ما سوره ای ست

چند ایه دارد ان

آیه ای مانند گوش

آیه ای مثل دهان

چشمهای ما دو تا

آیه ی نورانی اند

خط ابروهای ما

آیه ای طولانی اند

ایه های گوش ما

چشم بر صوت دهان

لحن عبد الباسط است

لحن زیبای زبان

خط لبها کرده اند

حفظ این پیوند را

چون تلاوت می کنند

ایه ی لبخند را

دوشنبه بیست و سوم خرداد ۱۳۹۰

سلام

سلام

۲ خرداد تا ۱۰ خرداد لبنان بودم

جای شما خالی

فال بود و تماشا

یکشنبه هجدهم اردیبهشت ۱۳۹۰

تولدت مبارک

زدند حرف خود را

دوباره باد وباران

تمییز وشسته رفته

ببین گل از گل زمین شکفته

ولی کسی به یک جوانه حتی

تولدت مبارکی نگفته

جمعه دوم اردیبهشت ۱۳۹۰

تهیدستی

می کند باد با تهدستی

از مترسک کلاهبرداری

جمعه دوازدهم فروردین ۱۳۹۰

زیر چاپ

وزیر ارتباطات لب من

عوض شد با اشارات لب من

کتاب بوسه ات را منتشر کن

فقط در انتشارات لب من

دوشنبه یکم فروردین ۱۳۹۰

دلم می سوزه برای ماهیا

خدا به اسمون پرنده میده

به غنچه ها جرات خنده میده

گنجشکا جوجه ها را ناز می کنن

غنچه ها دکمه ها را باز میکنن

همیشه شادی وعروسی عیده

همیشه وقت دیده بوسی عیده

سپاس خدا جون منو آفریدی

دادی به مافصل بهارو عیدی

با وجود تمام خود خواهیا

دلم میسوزه برای ماهیا

یکشنبه سوم بهمن ۱۳۸۹

درختان فقیر

کاش من هم باشم

یکی از یارانت

در کنارت باشم

مثل سربازانت

کمکت پاک کنم

خط زشتی ها را

توی دریا بزنم

بوق کشتی ها را

به درختان فقیر

شاخه ای گل بدهم

غنچه را با نفست

دست بلبل بدهم

شنبه هجدهم دی ۱۳۸۹

فکری برای ماه

قصه ی خورشید را کوتاه کن

شب شده

فکری برای ماه کن

جمعه بیست و ششم آذر ۱۳۸۹

شب

پسرک

تمام روز را واکس زد

شب شد.

شنبه ششم آذر ۱۳۸۹

با دو چشمم می چشم

می چشیدم من فقط

مزه ها را با زبان

می زدم با سیب سرخ

حرف از راه دهان

***

فکر کردم جز زبان

هست راه دیگری

سیب را باید چشید

با نگاه بهتری

***

سیب را غیر از زبان

با دوچشمم می چشم

مزه اش را با مداد

روی کاغذ می کشم

یکشنبه بیست و پنجم مهر ۱۳۸۹

عاشقانه ی اینترنتی............وبلاگ عاشق 1

سلام

یک نمونه از جدید ترین اثارم برای نوجوان ها تقدیم شما

دل من دیده بوسی دوست دارد

در اینترنت عروسی دوست دارد

دل من مثل یک وبلاگ عاشق

نظر های خصوصی دوست دارد