آفرین به آفتاب

آفرین به آفتاب

شعر کودک و نوجوان
آفرین به آفتاب

آفرین به آفتاب

شعر کودک و نوجوان

پنجشنبه ششم بهمن ۱۳۹۰

شعری که از دل طبیعت جوشیده است

شعری که از دل طبیعت جوشیده است

تعریف ادبیات کودکان با تعریف ادبیات به معنای عام تفاوتی ندارد، اما تفاوت نیازها و امکانات کودکان با بزرگسالان موجب می شود که از ادبیات کودکان انتظار بیشتری وجود داشته باشد،
شعری که از دل طبیعت جوشیده است
(نقدی بر مجموعه شعر «با دعای باران» سروده‌ی غلامرضا بکتاش)

عادله

شعری که از دل طبیعت جوشیده است

شعری که از دل طبیعت جوشیده است

(نقدی بر مجموعه شعر «با دعای باران» سروده‌ی غلامرضا بکتاش)

عادله خلیفی

تعریف ادبیات کودکان با تعریف ادبیات به معنای عام تفاوتی ندارد، اما تفاوت نیازها و امکانات کودکان با بزرگسالان موجب می شود که از ادبیات کودکان انتظار بیشتری وجود داشته باشد، چرا که برای انسانی کم تجربه به وجود می آید لذا باید عالی تر و سازنده تر باشد.

ادبیات برای لذت بردن است، برای غنی تر کردن زندگی شخصی و عمیق کردن بینش نسبت به ماهیت انسان و تجربه ی انسانی. ادبیات کشف می کند، بازآفرینی می کند و در جستجوی معناست و ادبیات کودکان بیشتر از هر ادبیاتی باید دارای این خصیصه ها باشد زیرا در دوران کودکی، کودکان بیش از هر دوره دیگر زندگی کشف می کنند، باز می آفرینند و به دنبال حقیقت و تجارب انسانی هستند. کودکان مینیاتور یا کوچک شده ی بزرگسالان نیستند بلکه افرادی هستند یگانه، مستقل و بی مانند که نیازها، امیال و استعدادهای خاص خود را دارند. پیاژه می گوید:" کودک جهان را تنها مشاهده و تقلید نمی کند، بلکه تفسیر می کند".

شعر کودک در سال های اخیر به نوآوری های جدید روی آورده است، تغییراتی شگرف در ذهن و زبان شاعران. این تحولات باعث می شود که شعر کودک هر چه بیشتر و سریعتر به شاخه ی مستقل در ادبیات ایران تبدیل شود. شاخه ای که برای خود ویژگی ها وشاخصه های مهمی را دارا می باشد. البته نمی توان کتمان کرد که در سال های اخیر منتقدان و ادیبان توجه بیشتری به شعر کودک داشته اند و آن را به عنوان بخش مهمی از ادبیات پذیرفته اند و این خود به رشد سریع این بخش مهم از ادبیات کودکان کمک بیشتری کره است.

تغییرات ایجاد شده در شعر کودک در دهه ی اخیر، هم در صنایع لفظی و معنوی و هم در مصنوعات بکر و جدید بوده است. به طوری که شعر این دوره را متمایز از دوره پیشین کرده است. البته ذکر این نکته ضروریست که شروع هر تحولی در هر دوره وابسته به زمینه ها و وبسترهای مناسب در دوره های پیشین آن است. زمینه هایی که باعث خلاقیت و رشد شعر در دوره های بعد از خود می شود.

اگینابارتو یکی از شاعران به نام روسی درباره شعر کودک می گوید: "باید اعتراف کنم که هرگز این احساس را نداشته ام که تنها برای کودکان می سرایم بلکه عقیده دارم که شعری که برای کودکان گفته می شود برای بزرگسالان هم هست. شعر برای کودکان درست مثل قصه های عامیانه دارای معنایی پنهان است که خوانندگان خردسال همیشه نمی توانند به آن پی برند. کودک بزرگ می شود و چون شعرهایی که در حافظه او نقش بسته است دوباره به یادش می آید همواره آن را به نوعی دیگر می فهمد. پس باید در شعر مایه ای برای اندیشیدن وجود داشته باشد. در صنایع لفظی است که کودک ویزگی ها و ریزه کاری های زبان مادری خود را می شناسد و موسیقی و آن چیزی که زبان شناسان روح می خوانند، درک می کند". هم چنین با روزنبرگ تاکید می کند:" بهترین شعرهای کودکان، شعرهایی هستند که در سراسر زندگی با شما همراه است و پا به پای شما رشد می کند. پس شعر باید پر طنین، استادانه، زهرآلود و هیجان انگیز باشد".

با توجه به این مقدمه، این مقاله قصد دارد تا یکی از برجسته ترین مجموعه های عری در دهه ی اخیر را بررسی کند. نقدی که بیشتر در جستجوی نقاط قوت اثر است تا با تجزیه و تحلیل آن اولاً ساختار و معنی آن را روشن کندو ثانیاً قوانینی را که باعث اعتلای آن شده است، توضیح دهد. مجموعه ی مورد نقد، کتاب" با دعای باران" سروده ی غلامرضا بکتاش است. یکی از شاعرانی که در دهه ی اخیر نوآوری های عمده ای را در شعر کودک ایجاد کرده و به جرات می توان گفت که جریان جدیدی را در شعر کودک به راه انداخته است و یکی از خلاقترین شاعران کودک است. شاعری که برگزیده ی دودوره جشنواره شعر مطبوعانت، کتاب سال مطبوعات، کتاب فصل و برگزیده شعر فجر و. . . بوده است.

این کتاب شامل چهار ده شعر در قالب های سه پاره، چهارپاره و پنج پاره برای گروه سنی"ج و د" است، که توسط انتشارات مدرسه و با تصویرگری گاناز ثروتیان به چاپ رسیده است. این کتاب جایزه کتاب فصل را هم به خود اختصاص داده است. (البته در ابتدا لازم به ذکر است که این مجموعه برای دوره ی ابتدایی مناسب تر است).

با دعای باران یک مجموعه از شعرهای مذهبی است که با مجموعه های مذهبی پیش از خود در نوع نگاه و به کار بردن صنایع شعری و پرورش حس دینی با روش غیرمستقیم تفاوت عمده ای دارد. شعرهایی درباره ی خدا، قرآن، دعا، قیامت، ایمان، اذان و . . .تنوع موضوعات مذهبی در این کتاب نه تنها آن را دشوار نکرده است بلکه جذابیت آن را دو چندان ساخته است. ( در ابتدای این نقد باید این مطلب را بگویم که نقد این کتاب برپایه تحقیق میدانی هم هست. چون به نظر نگارنده، شعر کودک ابتدا باید توسط مخاطب آن نقد شود).

شعر اول با عنوان چشمه ی قرآن که یکی از بهترین شعرهای کتاب است، در نگاه بدیع و تازه و به کار بردن صنایع شعری از بهترین شعرهای کودک محسوب می شود.

چشمه با قل‌قل نوشت:


"قل هو الله احد"

دانه ای از زیر سنگ

گفت:" الله الصمد"

دانه بوی گل گرفت

زیر آن سنگ کبود

" لم یلد" تکرار شد

بر لب زاینده رود

هست قرآن چشمه ای

از خدای اطلسی

قل قل آن جاری است

در میان جزء سی

جوشیدن چشمه با صدای قل قل و هم معنا بودن آن در "گفتن" یکتایی خداوند، بی ینازی خدا و نیازمندی همه موجودات با زیر سنگ بودن دست دانه، گل دادن دانه بعد از ذکر خدا و ترتیب زیبای بوی گل. تقابل زاینده رود با ترکیب" لم یلد"(زاییده نشده) چشمه بودن قرآن به خاطر جوشش دائمی آن (پایداری آن در تمام دوران ها) و ارتباط صدای قل قل چشمه با قرآن به خاطر چهار سوره ای که در جزء سی با کلمه قل شروع می شود.تنها این شعر می تواند نمونه بسیار زیبایی از یک نگاه تازه به شعر کودک باشد. نگاهی که می تواند در آینده از پرداختن مستقیم به مسائل مذهبی جلوگیری کند و حس دینی کودکانمان را هر چه زیباتر پرورش دهد و به نوبه خود از دلزدگی و تکرار بکاهد. باز در اینجا جمله آن شاعر را به یاد می آوریم که بهترین شعرهای کودکان، شعرهای یاست که پابه پای آنها رشد کند و پر طنین و استادانه باشد.


شعر بادبادک دل:

دوباره بادبادک

سرنخی که از من

خدا کند دل من

به یاد باد افتاد

کشیده تا به بالا

همیشه اصل باشد

نخی بلند او را

دوباره وصل کرده

خطوط ارتباطش

به آسمان فرستاد

زمین و آسمان را

همیشه وصل باشد


این شعر، درباره بادباکی است که به اسمان می رود و با نخ خود که به دست کودک است زمین و آسمان را به هم می دوزد و دل کودک را به خدا(خطوط ارتباط با نخ بادبادک) پیوند می دهد. (این شعر شاید یادآور خاطرات کودکی خیلی از ما باشد که با لیوان های پلاستکی و نخ برای خودمان تلفن می ساختیم).البته اصل بودن دل در بند آخر شعر خیلی کاربرد پرمعنایی ندارد و به نظر می رسد برای درست کردن قافیه با کلمه ی وصل انتخاب شده است.


در شعر:

اولین پیامبر

دومین پیامبر

آخرین پیامبر

آخرین پیامبر

در میان باغ ما

در میان باغ ما

در میان باغ ما

در میان باغ ما

آب و خاک و دانه بود

حضرت جوانه بود

فکر می کنید کیست؟

یک گل محمدی است


اولین باری است که شاعری کلمه ی حضرت را برای یک جوانه به کار می برد و آن را پیامبر و یا بهتر است بگوییم پیام آور خدا می داند. برای کودکان مهم است که بدانند تمام آفریده ها می توانند پیام آور خدا باشند و این موضوع به زیبایی در شعر حضرت جوانه بیان شده است. تکرار در این شعر نه تنها از زیبایی آن نمی کاهد بلکه سادگی و روانی آن باعث پایداری شعر در ذهن کودکان می شود. بند پایانی شعر ابهام به جایی بین کلمه ی آخرین پیامبر و گل محمدی دارد.


شعر" ای خدای مهربان" با یک بند ساده آغاز می شود:

ای خدای خوب ما

ای خدای بچه ها

ای خدای مهربان

ای خدای غنچه ها

ولی بندهای بعدی شعر، آن را به اوج می رساند. تشبیه شاخ و برگ درخت به زنبیل به خاطر کنگره دار بودن آن و یا پربودنش از سیب: " می گذاری سیب را/ توی زنبیل درخت"، تشبیه میوه دادن درخت به سخن گفتن خدا:" حرف شیرین می زنی/ از میان چوب سخت". تشبیه غنچه به لب و گل دادن آن به خندیدن و گل دادن نام خدا بر لب غنچه همزمان با باز شدنش و ایهام در عبارت نام تو گل می کند:" می گذاری خنده را/ در دهان غنچه ها/ نام تو گل می کند/ بر زبان غنچهها". این تشبیه ها شاید اولین با نباشد که در شعر کودک به کار رفته ولی تشبیه سخن گفتن خدا با باز شدن غنچه و میوه دادن درخت، با اولی است که در شعر کودک دیده می شود. (پرورش حس دینی به روش غیر مستقیم)

شعر" مثل آفتاب"، شعر خوبی است ولی در مقایسه با سایر اشعار کتاب از قوت کمتری برخوردار است. مثلا در بند سوم شعر کلمه ی نقطه چین ابهام دارد و به راحتی نمی توان به معنای آن پی برد: "آفریده ای/ چند نقطه چین/ گل کشیده ای/ چند نقطه چین" یکی معنای نقطه چین و دیگری معنای بی نهایت . می توان نقطه چین اول را به خط مورچه روی سنگ(بند دوم) هم ارتباط داد:" آفریده ای/ چشمه و درخت/خط مورچه/ روی سنگ سخت" و نقطه چین دوم را به پرچم گل و چین گلبرگ ها هم مرتبط دانست. در بند آخر شاعر از دیده شدن خدا از صبح تا غوب سخن می گوید که با توجه به تشبیه خدا به آفتاب(الله نور السموات و الارض)ترکیب مناسبی است:

دیده می شوی

صبح تا غروب

مثل آفتاب

ای خدای خوب

شعر" وام " هم قوت کمتری نسبت به باقی اشعار دارد، یک تشبیه در اشک به ستاره در بند دوم :" دوباره مادر من/ به فکر راه چاره/ شب است و چشم خیس/ پر از گل ستاره " آوردن فعل مخاطب" کمک کن" بدون وجود فاعل مناسب با آن بند پایانی را کمی مبهم می کند: " به جز خدا کسی نیست/ جواب سلام گیرد/ به مادرم کمک کن/ که از تو وام گیرد".

کارنامه یکی از متمایزترین شعرهای این کتاب است. هم در تازگی قالب(سه پاره با قافیه در خط اول و سوم هر بند) و هم در ایهام گونه بودن کل شعر. با توجه به سابقه ی شاعر در به کار بردن ایهام، این بار تمامی شعر را می توان به دوصورت معنا کرد. از ابتدا هم در معنای امتحان و کارنامه ی این دنیا و هم در معنای امتحان و کارنامه ی آخرت:

زنگ دینی و حساب

فصل نمره چینی است

ای خدای مهربان

هر چه خواستم بده

نمره های من ضعیف

امتحان اولم

فصل دینی و حساب

کارنامه ی مرا

بی حساب و بی کتاب

امتحان دینی است

روزهای امتحان

دست راستم بده


شعر " ناگهان خدا" مانند شعر " ای خدای مهربان" تشبیهات زیبایی دارد. سروده شدن در قلب کوه، خندیدن خاک و گل دادنش و . . .


کوه اولش

صخره اولش

خاک اولش

آدم اولش

مهربان نبود

سایبان نداشت

خنده ای نداشت

هم زبان نداشت

ناگهان خدا

ناگهان خدا

ناگهان خدا

ناگهان خدا

توی قلب او

پیش پای او

توی دست او

در دهان او

رود را سرود

یک درخت کاشت

لاله ای گذاشت

حرف را گذاشت


ایمان خاک گلدان با فضایی ساده از کاشته شدن یک شاخه ی شمعدانی آغاز می شود:


یک شاخه شمعدانی

تا این که صبح دیروز

وقتی که شمعدانی

بابا برای من کاشت

گلدان ما ترک خورد

امروز صبح جان داد

آن شاخه توی گلدان

گلبرگ شمعدانی

خاک سیاه گلدان

اهسته قد برافراشت

فصل بهار پژمرد

قلب مرا تکان داد


ولی بند پایانی شعر زیبایی خیره کننده ای به تمام آن می بخشد. ایهام ظریف کلمه ی شیطان در ترکیب " کرم شیطان" در معنای بازیگوش با کرم و در معنای شیطان گمراه کننده با کلمه ی ایمان. هم چنین با پر معنای ضعیف ایمان با رخنه کردن کرم شیطان در درون خاک انسان: " سوراخ کردن آن را/ یک بچه کرم شیطان/ زیرا ضعیف بوده/ ایمان خاک گلدان".

شعر" سلام خدا" لطیف و ساده است. خدا با باران سلامش را به شهر و روستا می رساند، بر سنگ ها و با چشمه تا فرسنگ ها می نویسد تا اینکه دل دریا از قطرات باران، غرق سلام و رحمت خدا می شود:


باران، سلام خدا را

نهری، سلام خدا را

وقتی خدا قطره ها را

بر سنگ ها می نویسد

تا روستا می کشاند

با رودها داد پیوند

چشمه، سلام خدا را

رودی، سلام خدا را

دریا دل آبی اش شد

فرسنگ ها می نویسد

تا شهرها می رساند

غرق سلام خداوند


ختم گل ختمی شعری درباره ی قیامت و معاد است. گل ختمی(هوشمندی در انتخاب نام گل) در پاییز از بین می رود و در بهار می روید.(مرگ انسان و زنده شدنش در قیامت):


دیروز بعد از ظهر

ماندم سرخاکش

فصل بهار از نو

یک کار بد کردم

در باد پاییزی

روییدنش حتمی است

با کفش های خود

با دانه یخرما

هر چند در پاییز

گل را لگد کردم

با نقل گشنیزی

ختم گل ختمی است


در شعر "عطر یاکریم" چشمه نماز می خواند، دانه ای در آبش وضو می گیرد و جوانه می زند، یا کریم که هم نام خداست ذکر خدا را می گوید و رو به قبله هنگام اذان به سوی خدا می پرد:


درمیان کوه ها

دانه ای وضو گرفت

یا کریم منتظر

موقع اذان پرید

قلب صخره ای شکست

ناگهان جوانه زد

در میان شاخه ها

عطر یا کریم او

چشمه ای نماز خواند

گرد راه را تکاند

رو به قبله ایستاد

در میان حرف باد


شعر " ماهی" به دنبال آشنا کردن کودکان با مفهوم مرگبه روشی ساده و غیر مستقیم است. شعر ظاهر غمناکی ندارد و سعی می کند تا مفهوم مرگ را هر چه ساده تر و قابل فهم تر برای کودک توضیح دهد.مرگ ماهی به وسیله ی گربه(عزرائیل). خواندن آیه ای برای ماهی(خواندن قرآن برای مرده)خاک کردن آن و در پایان، کشیدن ماهی در دفتر نقاشی که به نوعی همان مفهوم معاد و ودوباره زنده شدن است:

گربه ای با چنگش

روی پایم او را

خاک کردم او را

می کشم در دفتر

تنگ ما را انداخت

یک وری خواباندم

در میان گلدان

شکل او را گاهی

ماهی من از ترس

من برای روحش

مانده جایش خالی

می خورد سر فورا

روی قالی جان باخت

آیه ای هم خواندم

در دل تنگ الان

روی کاغذ ماهی


شعر پایانی کتاب " با دعای بارانی" است که نام مجموعه هم از آن گرفته شده است. این شعر به کودک می گوید، دعا مانند بارانی است که همه چیز زا زنده و سبز می کند. با دعای باران ریشه جوانه می دهد(ایهام در فعل پر درآوردن، در معنای خوشحالی و دیگری تشبیه آن به برگ هنگام جوانه زدن) رودخانه پر می شود و گوش ماهی هم از ترانه ی خدا (باران ) پر می شود:

با دعای باران

با دعای باران

قطره قلقلک داد

ریشه پر درآورد

رودخانه پر شد

پشت باممان را

دانه از دل خاک

گوش خیس ماهی

آسمان درآورد

زود سر درآورد

از ترانه پر شد

اشک ناودان را


منابع:

ادبیات کودک و نوجان: بنفشه حجازی

بنیادهای ادبیات کودک: کمال پولادی

روش شناسی نقد ادبیات کودکان: محمد هادی محمدی

ادبیات کودکان ونوجوانان: محمد گودرزی دهریزی

معصومیت و تجربه: مرتضی خسرو نژاد

خلیفی    
ادامه مطلب ...

دوشنبه سوم بهمن ۱۳۹۰

لواش ماه

سفره نان نداشت

ناگهان خدا

در شبی سیاه

نان تازه پخت

در تنور شب

با خمیر ماه

نیمه های شب

شد خمیر ماه

مثل یک لواش

گاز می زند

از لواش ماه

آسمانخراش

یکشنبه چهارم دی ۱۳۹۰

درخت کاج

هر روز می روم

پای درخت کاج

دارد به یکنفر

شاگرد احتیاج

پای درخت کاج

خیاطی من است

برگ درخت کاج

مانند سوزن است

آه ای درخت کاج

دستم به دامنت

نخ رد نمیشود

از توی سوزنت

یکشنبه سیزدهم آذر ۱۳۹۰

رود خانه به خاطرت

مثل یک درخت

در کویر ظهر کربلا

ایستاده ای

سبز مانده ای

شکوفه داده ای

رود خانه ها

به خاطرت شهید میشوند

کربلاییان

باتو روسپید میشوند

پنجشنبه پنجم آبان ۱۳۹۰

لحظه شکفتن

غنچه مثل شاعر

از خیال پر بود

ذهن نازک او

از سوال پر بود

طبع غنچه گل کرد

وقت شعر گفتن

عطر غنچه شد پخش

لحظه شکفتن

بلبل از تعجب

باز شد دهانش

شعر غنچه گل کرد

بر نوک زبانش

پنجشنبه چهاردهم مهر ۱۳۹۰

زنبور مثل شاعر

زنبور با خودش گفت

من شاعر بهارم

تا بوی گل نباشد

انگیزه ای ندارم .

با غنچه بود فامیل

با ساقه بود رو راست

از بس که داشت هر روز

با گل نشست و برخاست

زنبور مثل شاعر

دنبال یک غزل بود

گل را ردیف می کرد

انگیزه ا ش عسل بود.

سه شنبه هشتم شهریور ۱۳۹۰

«با سلام . متن زیر نقد کتاب رونویسی از بهار می باشد . این کتاب در سال ۱۳۸۶ برگزیده کتاب سال مطبوعات شد . منتقد میثم متاجی است که برگزیده نقد کتاب مربیان کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان شده است »:

ronevisi-az-bahar


نقد کتاب

رونویسی از بهار» عنوان کتاب شعری است از غلامرضا بکتاش که توسط انتشارات کانون وارد قفسه های کتاب شد. این کتاب دوازده عنوان شعر دارد که هر کدام دارای فضای مخصوص به خود است. شعر اول کتاب را با هم می خوانیم:

رونویسی کرده است
کوه یخ از آفتاب
چشمه ای را با شتاب

رونویسی کرده است
خاک از دست بهار
دانه ها را چند بار

رونویسی کرده است
برکه ای از آسمان
ماه را مانند نان

رونویسی می کنم
مثل کوه و خاک و آب
از کتاب آفتاب .

این شعر پر از چیزهایی است که در طبیعت می بینیم. چیزهایی مثل: آفتاب، چشمه، کوه، خاک و آب و … شاعر با آوردن عناصر طبیعت، خواننده ی خود را دعوت می کند تا به طبیعت نگاهی تازه داشته باشد و اگر در شهر یا خانه های آپارتمانی زندگی می کند با خواندن شعرش لحظه هایی یاد طبیعت در خیال اش، زنده شود . اسم شعر رونویسی از بهار است و شاعر همه چیزهایی که از طبیعت انتخاب می کند حال و هوای بهار دارند و سرشار از رشد و طراوت هستند. نگاه به طبیعت را در شعری دیگر از همین کتاب با عنوان «آسمان لک لکی » هم می توان دید. شعر را با هم می خوانیم:

چند تا گنجشک بود
پنج شش تا هم کلاغ
آسمان لک لکی
از پرستو،ابر،زاغ

روشنایی بخش ده
گرچه نور ماه بود
آرزوی اهل ده
برق و نیروگاه بود

شد صنوبر تیر برق
قصه اش کوتاه شد
برق آمد توی ده
بیشه نیروگاه شد.

در این شعر هم شاعر از روستایی برای ما می گوید که اهالی اش برای روشنایی دوست دارند برق در خانه هایشان باشد؛ اما برای آوردن برق باید نیروگاه، ساخته شود و برای ساخته شدن نیروگاه هم درخت ها یی مثل صنوبر باید بریده شوند. در نهایت هم درخت ها بریده می شوند و نیروگاه ساخته می شود. در این شعر طبیعت در مقابل خواسته های اهالی و نیروگاه شکست می خورد و درخت هایش بریده می شوند و بیشه تبدیل به نیروگاه می شود.

شعری دیگر از این کتاب:
باز در دل کوه
چشمه باز کرده
یک حساب جاری

در مسیر خیس اش
پای دانه ای را
کرده آبیاری

دانه در دل کوه
با حساب چشمه
خوشه می شود باز

چند دانه گندم
توی مشت خوشه
می شود پس انداز

اگر کمی به این شعر دقت کنیم، متوجه می شویم که شاعر از چشمه جور دیگری استفاده کرده است. او حرکت چشمه در دل کوه و باز کردن مسیر را به باز کردن حسابی که در بانک باز می کنند، تشبیه کرده و از کلمه جاری که کلمه ایی مشترک بین جاری بودن آب چشمه و حساب در بانک است، استفاده می کند. اما نکته مهم آن است که شاعر تلاش دارد تا به پدیده های اطرافش طوری نگاه کند که تا حالا هیچ شاعری نگاه نکرده است. او از کلمه های کاملاً آشنا استفاده می کند، کلمه هایی که همه ی ما می شناسیم؛ اما وقتی همین کلمه های آشنا را کنار هم قرار می دهد، صفت هایی که هر کدام دارند را دیگری می دهد و باعث می شود تا خوشه بتواند پس انداز کند.

اما شعر دیگر:

افتاد بر خاک
یک تانک دشمن
با پاتک تو

گل کاشت آن روز
در خاک ایران
نارنجک تو

شاید اگر من
جای تو بودم
ترسیده بودم

ای کاش من هم
اندازه تو
فهمیده بودم.

نقد کتاب

رونویسی از بهار» عنوان کتاب شعری است از غلامرضا بکتاش که توسط انتشارات کانون وارد قفسه های کتاب شد. این کتاب دوازده عنوان شعر دارد که هر کدام دارای فضای مخصوص به خود است. شعر اول کتاب را با هم می خوانیم:

رونویسی کرده است
کوه یخ از آفتاب
چشمه ای را با شتاب

رونویسی کرده است
خاک از دست بهار
دانه ها را چند بار

رونویسی کرده است
برکه ای از آسمان
ماه را مانند نان

رونویسی می کنم
مثل کوه و خاک و آب
از کتاب آفتاب .

این شعر پر از چیزهایی است که در طبیعت می بینیم. چیزهایی مثل: آفتاب، چشمه، کوه، خاک و آب و … شاعر با آوردن عناصر طبیعت، خواننده ی خود را دعوت می کند تا به طبیعت نگاهی تازه داشته باشد و اگر در شهر یا خانه های آپارتمانی زندگی می کند با خواندن شعرش لحظه هایی یاد طبیعت در خیال اش، زنده شود . اسم شعر رونویسی از بهار است و شاعر همه چیزهایی که از طبیعت انتخاب می کند حال و هوای بهار دارند و سرشار از رشد و طراوت هستند. نگاه به طبیعت را در شعری دیگر از همین کتاب با عنوان «آسمان لک لکی » هم می توان دید. شعر را با هم می خوانیم:

چند تا گنجشک بود
پنج شش تا هم کلاغ
آسمان لک لکی
از پرستو،ابر،زاغ

روشنایی بخش ده
گرچه نور ماه بود
آرزوی اهل ده
برق و نیروگاه بود

شد صنوبر تیر برق
قصه اش کوتاه شد
برق آمد توی ده
بیشه نیروگاه شد.

در این شعر هم شاعر از روستایی برای ما می گوید که اهالی اش برای روشنایی دوست دارند برق در خانه هایشان باشد؛ اما برای آوردن برق باید نیروگاه، ساخته شود و برای ساخته شدن نیروگاه هم درخت ها یی مثل صنوبر باید بریده شوند. در نهایت هم درخت ها بریده می شوند و نیروگاه ساخته می شود. در این شعر طبیعت در مقابل خواسته های اهالی و نیروگاه شکست می خورد و درخت هایش بریده می شوند و بیشه تبدیل به نیروگاه می شود.

شعری دیگر از این کتاب:
باز در دل کوه
چشمه باز کرده
یک حساب جاری

در مسیر خیس اش
پای دانه ای را
کرده آبیاری

دانه در دل کوه
با حساب چشمه
خوشه می شود باز

چند دانه گندم
توی مشت خوشه
می شود پس انداز

اگر کمی به این شعر دقت کنیم، متوجه می شویم که شاعر از چشمه جور دیگری استفاده کرده است. او حرکت چشمه در دل کوه و باز کردن مسیر را به باز کردن حسابی که در بانک باز می کنند، تشبیه کرده و از کلمه جاری که کلمه ایی مشترک بین جاری بودن آب چشمه و حساب در بانک است، استفاده می کند. اما نکته مهم آن است که شاعر تلاش دارد تا به پدیده های اطرافش طوری نگاه کند که تا حالا هیچ شاعری نگاه نکرده است. او از کلمه های کاملاً آشنا استفاده می کند، کلمه هایی که همه ی ما می شناسیم؛ اما وقتی همین کلمه های آشنا را کنار هم قرار می دهد، صفت هایی که هر کدام دارند را دیگری می دهد و باعث می شود تا خوشه بتواند پس انداز کند.

اما شعر دیگر:

افتاد بر خاک
یک تانک دشمن
با پاتک تو

گل کاشت آن روز
در خاک ایران
نارنجک تو

شاید اگر من
جای تو بودم
ترسیده بودم

ای کاش من هم
اندازه تو
فهمیده بودم.

پنجشنبه سوم شهریور ۱۳۹۰

گنج کاغذی

چند خط منحنی
می کشم در دفترم
دفتر نقاشی ام
می شود تاج سرم
دفتر نقاشی ام
نقشه گنج من است
گرچه گنجم کاغذیست
حاصل رنج من است
هست تشویق پدر
بهترین استاد من
کشف شد با چند خط
گنج استعداد من

یکشنبه دوم مرداد ۱۳۹۰

ساختن با واژه ها


باز راه افتاده است

کار من با یک مداد

هیچ کس قد درخت

مطلبی یادم نداد



جامداد کوچکم

جعبه ابزار من است

ساختن با واژه ها

روز و شب کار من است


در میان جعبه ام

پیچ و انبردست نیست

کنجکاوی کن بگو :

کار من در خانه چیست ؟

پنجشنبه شانزدهم تیر ۱۳۹۰

کشف یک جوانه

کمک کن مثل یک ابر

به استعداد دانه

کمک کن مثل باران

به کشف یک جوانه

یکشنبه بیست و نهم خرداد ۱۳۹۰

صورت ما سوره ای ست

صورت ما سوره ای ست

چند ایه دارد ان

آیه ای مانند گوش

آیه ای مثل دهان

چشمهای ما دو تا

آیه ی نورانی اند

خط ابروهای ما

آیه ای طولانی اند

ایه های گوش ما

چشم بر صوت دهان

لحن عبد الباسط است

لحن زیبای زبان

خط لبها کرده اند

حفظ این پیوند را

چون تلاوت می کنند

ایه ی لبخند را

دوشنبه بیست و سوم خرداد ۱۳۹۰

سلام

سلام

۲ خرداد تا ۱۰ خرداد لبنان بودم

جای شما خالی

فال بود و تماشا

یکشنبه هجدهم اردیبهشت ۱۳۹۰

تولدت مبارک

زدند حرف خود را

دوباره باد وباران

تمییز وشسته رفته

ببین گل از گل زمین شکفته

ولی کسی به یک جوانه حتی

تولدت مبارکی نگفته

جمعه دوم اردیبهشت ۱۳۹۰

تهیدستی

می کند باد با تهدستی

از مترسک کلاهبرداری

جمعه دوازدهم فروردین ۱۳۹۰

زیر چاپ

وزیر ارتباطات لب من

عوض شد با اشارات لب من

کتاب بوسه ات را منتشر کن

فقط در انتشارات لب من

دوشنبه یکم فروردین ۱۳۹۰

دلم می سوزه برای ماهیا

خدا به اسمون پرنده میده

به غنچه ها جرات خنده میده

گنجشکا جوجه ها را ناز می کنن

غنچه ها دکمه ها را باز میکنن

همیشه شادی وعروسی عیده

همیشه وقت دیده بوسی عیده

سپاس خدا جون منو آفریدی

دادی به مافصل بهارو عیدی

با وجود تمام خود خواهیا

دلم میسوزه برای ماهیا

یکشنبه سوم بهمن ۱۳۸۹

درختان فقیر

کاش من هم باشم

یکی از یارانت

در کنارت باشم

مثل سربازانت

کمکت پاک کنم

خط زشتی ها را

توی دریا بزنم

بوق کشتی ها را

به درختان فقیر

شاخه ای گل بدهم

غنچه را با نفست

دست بلبل بدهم

شنبه هجدهم دی ۱۳۸۹

فکری برای ماه

قصه ی خورشید را کوتاه کن

شب شده

فکری برای ماه کن

جمعه بیست و ششم آذر ۱۳۸۹

شب

پسرک

تمام روز را واکس زد

شب شد.

شنبه ششم آذر ۱۳۸۹

با دو چشمم می چشم

می چشیدم من فقط

مزه ها را با زبان

می زدم با سیب سرخ

حرف از راه دهان

***

فکر کردم جز زبان

هست راه دیگری

سیب را باید چشید

با نگاه بهتری

***

سیب را غیر از زبان

با دوچشمم می چشم

مزه اش را با مداد

روی کاغذ می کشم